در توضیح درسی از یکی از موسسان، استیو کیس به نیویورک تایمز گفت:

خاطرم هست که یک بار جیم کیمسی گفت؛ تلاش برای تنظیم اولویت ها و جمع کردن یک تیم، هنر است، بنابراین صبح بیدار می شوی و درحقیقت کاری برای انجام نداری. این غیر ممکن است اما هدف خوبی برای داشتن الویت ها و یک گروه واقعی است به گونه ای که در برابر آن الویت ها محقق می شوند. تقریبا برعکس روشی که من داشتم.          

این یکی از واقعی ترین و راحت ترین استراتژی های مدیریت در سازمان های بسیار پیشرفته است. من کمی آن را احساس کرده ام اما در عمل کاملا نمایان می شود. همان طور که از ۱۵ کارمند به تقریبا ۳۰۰ کارمند رشد می کنیم، وظایفم را تغییر می دهم، بر آن تمرکز می کنم، چگونه بیش از 3 سال گذشته کار کنم. اصل مهم برای پیشبرد پروسه ها و قدرت دادن به گروه، همیشه این بوده است که من " خودم از شغلم کناره گیری می روم".

این امر می تواند برای مدیران اضطراب آور باشد. آن ها این نگرانی را دارند که اگر افراد بهتر از خود را استخدام کنند و این مدیران را اخراج کنند، بیکار می مانند. گرچه، هرگز این موضوع در سازمان های بزرگ مطرح نیست. همیشه وظایف و عملیات های جدیدی و به ویژه فرصت های جدیدی یافت می شوند که نیاز به دست و پنجه نرم کردن دارند.

به نظر من نقش مدیر در تقسیمات یا گروه به صورت زیر می باشد:

  • ابتدا خودتان مراحل و کارها را انجام دهید. هیچ جایگزینی برای انجام کار وجود ندارد. این کلید هر پروسه یا کار جدیدی است که تعیین می کنید.
  • زمان را صرف آموزش دیگران در پروسه کنید حتی اگر آموزش ماهیگیری زمان بیشتری می برد تا اینکه خودتان قلاب را پرتاب کنید.
  • گروه را گسترش داده و تمرکز بر کارها و تقویت خود را به آن ها آموزش دهید.
  • خودتان را اخراج کنید.
  • دوباره تکرار کنید.       

در حقیقت، رئیس متبحری که با موفقیت خود را اخراج می کند، هیجان انگیزترین و نایاب ترین رخداد می باشد که وقت آزاد و بدون برنامه ریزی برای وی به دنبال دارد. یک رئیس متبحر در این موقعیت، که کاملا در حالت منفعل قرار گرفته است، دو راه دارد:

  • چرت زدن
  • چیزهایی اختراع کند که شرکت را به سطح تازه ای از رشد و برتری سوق دهد

من فکر می کنم در اغلب مواقع، کسی که به عنوان موسس انتخاب شده و مایل به کناره گیری است، گزینه ی دوم را انتخاب می کند.

نوشته شده در بیگانگان مدیر اجرایی غیرقراردادی و طرح تجاری اساسا منطقی برای موفقیت، ویلیام تورندایک توضیح می دهد:

وارن بوفت نسبت به دیگر 500 مدیر اجرایی فورچون، زمان خود را متفاوت سپری می کرد، برنامه خود را مدیریت می کرد تا از مزاحمت های غیرضروری جلوگیری کرده و زمان مستمر را برای خواندن( 5 روزنامه روزانه و گزارش های بیشمار سالیانه) و فکر کردن صرف کند. او به خاطر نگه داشتن یک تقویم خالی به خود می بالد، خالی از جلسات منظم. او در اداره ی خود رایانه ندارد و هرگز یک سهام هم نداشته است.

بنابراین هر روز صبح به هدف فرار از انجام ندادن کار از خواب بیدار می شوم. این هدف دست نیافتنی است اما همانند دیگر اهداف در نوک قله قرار دارد و به من کمک می کند هر روز یک گام جلوتر از دیگران در مقیاس پذیرترین مد ممکن بردارم.  

 

جان اشتاینبرگ، رئیس و مدیرعامل ارشد در BuzzFeed

مترجم: زهرا بهادری خلیلی