این یادداشت ترجمه ای از تجربیات زک کارمن، مدیرعامل موسسه کانسیومر افیرز است که در ادامه میخوانیم.
بعداز اینکه از کار ذهنی در IBMخسته شدم، در رویای کارآفرینی بودم، کارآفرین بودن آزادی بیشتری داشت و بدور از سیاستهای خشک سازمانی بود. من مثل بیشتر مردم تصور می کردم کارآفرین ها، رئیس خودشان هستند.
در حالیکه مشخص شد، این طور نیست. کارآفرین شدن به معنای ارائه خدمات به مشتریان و کارکنانی است که چشم انداز های شما را عملی می کنند. پس مشتریان و کارکنان ، رئیس شما هستند.
در اینجا 6 تصور غلط از کارآفرینی آورده شده که وقتی در سال 2010 با امور مشتریان سروکار داشتم، به آنها پی بردم.
1.    کارمندان با پول برانگیخته میشوند. 
بیش از 64 درصد افراد ترجیح می دهند درآمد سالانه آنها 40000 دلار در ازای شغلی که دوست دارند، باشد تا اینکه سالانه 100 هزار دلار از شغلی که خسته کننده به نظر می رسد، کسب درآمد کنند. ما باید بدانیم که از نظر روان شناسی  افراد چرا کاری را انجام می دهند؟ و چطور برانگیخته می شوند؟ این شناخت، در نهایت ثابت خواهد کرد که همه چیز همیشه مربوط به پول نیست.
چالش هایی که ما با آنها روبرو هستیم استخدام کارکنان خوب و ایجاد فرهنگی مناسب و انگیزاننده است.  
چالش دیگر ایجاد محیطی است که در آن افراد برانگیخته شوند تا کار را  با ما شروع کنند. شما نیاز به مشتریانی دارید که محصول تان را خریداری کنند و همچنین نیاز به کارکنان خوبی که اهداف سازمان را اجرایی کنند.
نکته اینجاست که شما فقط با پرداخت حقوق نمی توانید موجب انگیزه شوید. یک تیم بزرگ، برنامه محیط کاری جذاب و منافع معنوی از موارد انگیزانده دیگری هستند که می توانند کارمندان را برای اینکه نقش خود را عالی ایفا کنند، آماده کنند.

2.    کارآفرینی بهتر از استخدام است.
اینجا درباره افراد غیر کارآفرین صحبت می شود. این افراد می توانند بعد از تمام شدن کار و خروج از محل کارشان، کار آفرینی را به عنوان شغل دوم خود انتخاب کنند. به عنوان یک کارآفرین، موفقیت کار و کسب جزئی از هویت شما می شود و این باور هرجایی که بروید با شما است.
اگر برای کار آفرین شدن خوب هستید، دلیل بر این است که شما یک نیاز روان شناختی دیرینه برای ایجاد کار و کسب دارید که جزئی از وجود شما شده است. بنابراین کارآفرینی همیشه هم بهتر از استخدام نیست.

3.    کارآفرینی ایستا است
هرچه اهمیت امور مربوط به مشتریان بیشتر شود، تصمیمات من در سازمان از بالا به پایین تاثیر بیشتری خواهد داشت. من باید به صورت آینده نگر فکر کنم تا به این نکته پی ببرم که سازمان با توجه به تهدیدات و پیشرفت ها چه نیازهایی دارد. پس کارآفرینی مسیری پویا است.
من تنها کسی نیستم که چنین تفکری دارم، 88 درصد مدیران نگران تهدیدات هستند، 78 درصد دل مشغولی تغییر سریع محیط به خاطر تکنولوژی را دارند و 65 درصد از مقررات هراس دارند. درحالیکه در سال 2010 این مورد تنها 35 درصد بوده است.مدیران به ساختار مناسب با نوآوری نیاز دارند تا تکامل یابند.

4.    منابع مالی اولویت هستند
جریان مالی مهم است ولی در آخر این مشتریان هستند که در راس امور سازمان قرار می گیرند. در امور مربوط به مشتریان ما در ماه به 7 میلیون مشتری خدمات ارائه می دهیم. 80 درصد آنها به دنبال خریدی هستند که زندگی شان را تغییر دهد. آنها در زمان نیاز نزد ما می آیند و این موضوع به معنی اهمیت نیازسنجی و اولویت دادن به مشتری و نیازمندیهای او است.

5.    دانشکده های کار و کسب تنها راه برای ورود به عرصه کارآفرینی هستند
تحصیل در بیزنس اسکولها می تواند یک روش برای کارآفرینی باشد ولی تنها راه نیست. آموزشگاههای آزاد و تخصصی نیز میتوانند یک انتخاب غیرآکادمیک و مناسب برای یادگیری مباحث و اصول راه اندازی و اداره یک کار و کسب باشند اما هیچ چیز جای خاک بازار خوردن را نمیگیرد.

6.    زمان مال خودتان است
زمان همیشه محدود است و هیچ کس نمی تواند بگوید زمانش متعلق به خودش است. یک نگرش پوچ درباره مدیریت زمان این است که شما بیش از یکبار  فرصت برای ورود به حوزه کارآفرینی دارید. در عوض ، خواسته های زندگی زیاد شده اند. بیشتر مدیران عامل متهم به اهمال در انجام وظایف نسبت به خانواده ، دوستان و کارمندان هستند. به این دلیل است که وزن یک سازمان را 24 ساعته روی دوش خود حمل میکنند.
منبع:dargi.ir