پیش‌تر در خصوص اسطوره تبلیغات مدرن، ویلیام برنباخ  و شهرت قابل مقایسه او با سباستین‌ باخ در موسیقی، در کتاب 40 گفتار پیرامون ارتقای مهارتهای بازاریابی خواندیم. دو سال پیش نیز خبر انتشار آلبوم جدید موسیقی استاد حسین خواجه امیری (ایرج)، نقل محافل موسیقی شد. انتشار این خبر از یک جهت بسیار اهمیت داشت و آن اینکه در فرایند بازاریابی این اثر، از روش‌های نوین بازاریابی و اصل مشارکت استفاده شد. 
این آلبوم حال و هوایی متقاوت و متنوع داشت و به خوبی پاسخگوی نیاز طیفی از مخاطبان، از جوانان امروز تا جوانان دیروز بود. آلبوم جدید استاد ایرج در فضایی متفاوت تولید و عرضه شد و سبکی نو در موسیقی و بازاریابی به شمار می‌رفت. استاد پیشنهاد جالب توجهی برای اهالی موسیقی داشت و آن اینکه از آنها خواست تا خود نام آلبوم را انتخاب کنند. سهیم ساختن سلایق مخاطبان و توزیع قدرت تصمیم‌گیری موجب مستحکم شدن پیوندهای ارتباطی و سر و سامان یافتن شیوه‌های ارتباطی با آنان می‌شود. بکارگیری تکنیک مشارکت‌آفرینی و مخاطب‌پژوهی در بازاریابی این اثر، موجب شد تا پیام این آلبوم زیبا و هنری به شکل ویروس‌گونه منتشر شود  و توجه مخاطبان به آن جلب گردد. حال آنکه این آلبوم در فضای رقابت کامل در دنیای موسیقی و هیاهوی تبلیغاتی منتشر شد.
 قدر مسلم، موسیقی نیز همچون دیگر پدیده‌ها؛ آموزه‌های بسیاری برای دنیای کسب‌و‌کار دارد. از این رو در جست‌وجوهایم، مطلبی خواندنی را در لابلای صفحات اینترنتی یافتم که ترجمه‌ای از آن تقدیم همراهان و یاوران عزیز می‌شود. 

نابغه موسیقی و پیام او برای نوابغ فروش
 چارلی پارکر نابغه‌ی بی‌همتای موسیقی جاز و نوازنده‌ی بی‌بدیل ساکسیفون بود که به گواه تاریخ موسیقی یکی از برترین نوازندگانی است که موسیقی معاصر غرب به خود دیده است. او در جوانی رخت از دنیا بر بست، اما نقش اساسی او در پیشرفت موسیقی و تکنیک‌های بسیار پیشرفته و بداهه‌نوازی‌های بی‌‌مثال پارکر از او اسطوره‌ای جاودان ساخت. زبان موسیقی چارلی پارکر در نوع خود شنیدنی است؛ در نقل قولی از او می‌خوانیم" دانستن تمام نت‌ها و تئوری‌های موسیقی  برای نواختن یک ساز کافی نیست. باید ساز را به دست گرفت و مدام تمرین کرد و تمرین کرد و تمرین کرد تا نت‌ها ملکه ذهن شوند."
 بداهه نوازی‌های به یادماندنی چارلی پارکر در اثر تمرینات شبانه‌روزی او بود. چارلی پارکر ستاره‌ای درخشان در کهکشان موسیقی بود که مسیر کامیابی او می‌تواند روشنی بخش راه پیشرفت اهالی فروش و تبدیل شدن آنها به ستاره‌های بازار باشد.

 

پیوند موسیقی و بازاریابی و دستاوردهای آن برای دنیای فروش
 

چارلی پارکر سه مرحله برای رسیدن به توفیق در بازار رقابت را مطرح می‌کند که من مرحله‌ی چهارمی را نیز به آن می‌افزایم. این مراحل به ترتیب زیر هستند: 

  • گام اول : زیر و بم ابزار (ساز ) خود را بیاموزیم.

به عبارت دیگر، تأکید پارکر در علم فروش می‌تواند به این شکل تعبیر شود: الفبای فروش را بیاموزید. بهترین راه برای پیشرفت در گام نخست، بهره‌مند بودن از معلمی توانا و شایسته است که چراغ راه ما به سوی پیشرفت باشد. البته بسیاری از مردم واقف به اهمیت آموزش نیستند؛ هر چند که آموزش ممکن است گران باشد، اما هزینه جهل حساب نشدنی است. بنابراین آموزش نوعی سرمایه‌گذاری پر منفعت در جهت مهندسی هوشمندانه آینده است. 
جالب است بدانیم که بسیاری از افراد در همان مرحله اول درجا می‌زنند، چرا که راه را گم کرده و آموزش درستی دریافت نمی‌کنند. بقای انسانها و تمایز آنها با دیگر موجودات در گرو آموختن است و همانگونه که بارها تاکید کرده‌ام، ما دانشجوی همیشگی کائنات هستیم. با این‌وجود، و آنچنان که باید و شاید؛ به موضوع آموزش و اهمیت آن پرداخته نشده است. حال آنکه آموزش می‌تواند اصلی ترین سلاح بشر برای حفظ بقای خود باشد.
مبحث فروش نیز در زمینه‌ی آموزش مهارت‌های مورد نیاز،‌ در حد انتظارات ظاهر نشده است. جای تعجب ندارد که فروش مبحثی چالش برانگیز و ترسناک برای برخی باشد. اما دلیل دشوار بودن فرآیند فروش این است که افراد آموزش‌های لازم را در این زمینه ندیده‌اند. بنابراین، به کمک مشاوران و ارزیابان استعدادهای شغلی بکوشید تا یک مسیر شغلی مبتنی بر شایستگی‌هایتان برای خود ترسیم کنید، چرا که مشاغل حوزه بازاریابی و فروش، مشاغلی راهبردی هستند. لذا عملکرد این گروه از مشاغل تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر عملکرد سازمان دارد؛ به عبارت دیگر به همان میزان که یک فروشنده توانمند، برای مشتری ارزش و برای سازمان ثروت تولید می‌کند؛ یک فروشنده ضعیف، ارزشها را تخریب و منابع تولید ثروت را نابود خواهد کرد. به همین  ترتیب یک نوازنده مبتدی و آموزش‌ندیده قادر است کوک یک گروه بزرگ موسیقی را ناکوک کند. امروزه موسیقی همچون علم بازاریابی و فروش، آمیزه‌ای از علم، فن و هنر است که وظایف بسیاری را برعهده دارد، از جمله انتقال احساسات.  موسیقیدانان قادر هستند تا به کمک ابزار و مصالح در اختیار خود، تجربه‌ای ناب را به شنونده انتقال دهند و مدیریت تجربه مخاطبان را بدست گیرند. روشن است که مدیریت تجارب، فرآیندی تخصصی است که نیازمند آموزش و کسب مهارتهای لازم است. به همین ترتیب در فرآیند فروش نیز، تبادل احساسات و تجربه صورت می‌گیرد. چرا که فروش فرایندی انسانی است. مشتری از لحظه‌ای که با ما تماس می‌گیرد، تجربه‌ای در او شکل می‌گیرد، که این تجربه می‌تواند مثبت و یا به عکس منفی باشد. بنابراین باید به کمک نیروهای آموزش دیده، مدیریت کل تجربه مشتری را بدست گرفت. نتایج تحقیقات انجام گرفته در دنیای موسیقی، نشانگر آن است که تمرین موسیقی در افزایش بهره هوش موسیقیایی هنرجویان تأثیر بسزایی دارد و موجب قدرت گرفتن بخش شنوایی شده و حافظه‌ی آنها را بهبود می‌بخشد. چارلی پارکر، تمرین و آموزش را مهمترین اصل موسیقی می‌دانست.

  • گام دوم: تمرین، تمرین و باز تمرین

قدیمی‌ها مثالی معروف‌ دارند : «کار نیکو کردن از پر کردن است.» تمرین معادل مقاومت هوشمند‌انه است و دومین و بلکه طولانی‌ترین مرحله در فرآیند توفیق محسوب  می‌شود.
انیشتین روزگاری می‌گفت که واقعاً دیوانگی است که یک کار را بارها و بارها تکرار کنیم و انتظار نتیجه‌ای متفاوت داشته باشیم. اما کارهای کسانی مثل چارلی پارکر و موسیقی‌دانان بنامی چون رودکی، و بتهوون نشان داد که این منطق آن‌قدرها هم درست نیست.
بتهوون نابغه‌ای ناشنوا و رودکی نیز چنگ‌نوازی قابل اما نابینا بود که هر دو توانستند به کمک تمرین، قله‌های پیشرفت را فتح کنند. فروش نیز مهارتی نیازمند تجربه و تمرین است. فروشندگان شایسته به فناوری فکر مجهز هستند و می‌دانند که به همان اندازه که به دانش و آگاهی نیاز دارند، به تمرین و استمرار آن نیز محتاجند. بنابراین مهم نیست که چقدر قدرت داریم، بلکه مهم این است که چگونه از قدرتمان استفاده کنیم. لذا بهره‌برداری بهتر از قدرت‌های درونی جز با تمرین حاصل نمی‌شود. همانگونه که مولا علی(ع) می‌فرمایند: "خردمند از تلاشهای خود بهره‌مند می‌شود، اما نادان در آرزوهای خویش مانده است." کافی است که هر هفته تنها یک درصد بهره‌وری خویش را نسبت به هفته گذشته ارتقا دهیم، آنگاه در پایان سال50% بهره‌وریمان را افزایش داده‌ایم. پس به جای آرزوی خوب بودن باید برای آن تلاش کنیم و در این راه از کسانی مثل چارلی پارکر، آگاهانه الگو بگیریم. کمترین حُسن تمرین آن است که نقاط ضعف را آشکار می‌سازد.

  • گام سوم: تو خود اویی به خود آی!

چارلی پارکر خود را به عنوان یکی از برترین‌های رشته خود تجسم می‌کرد، و به قول معروف تو آنی که می‌اندیشی. در مرحله سوم باید خود را به بازار بشناسانیم و البته توجه داشته باشیم که خودشناسی پیش‌نیاز شناساندن خود به مخاطبان هدف است. در این مرحله باید از انعطاف‌پذیری لازم برای تغییر رفتار خود برخوردار باشیم تا بتوانیم منطبق با تحولات حرکت کنیم. رفتار، خروجی پندار و گفتار نیک است و مجموع آنها شالوده‌ی موفقیت در ارتباطات شخصی را شکل می‌دهند. بنابراین، موفقیت در عرصه‌های مختلف و بویژه فروش و موسیقی، نیازمند تطبیق با انتظارات و فضای متغیر کسب‌وکار است. افرادی نظیر استاد خواجه‌امیری و یا چارلی پارکر همگی با جامعه معاصر خود قدم برمی‌داشتند، ضمن آنکه از توانایی قابل توجهی در شکوفایی استعدادهای درونشان برخوردار بودند. فروش فرآیندی است که همچون موسیقی، نیازمند یادگیری و پیشرفت مستمر است. در این مرحله نباید به مقایسه  خود با دیگران نشست چون حاصلی جز ناامیدی نخواهد داشت. بلکه باید عملکردی متفاوت را به نمایش گذاشت. تمایز، شاخصه اصلی افرادی نظیر چارلی پارکر و عامل کلیدی پیشرفت آنها است.
افزون بر این، او سبک کاری خاص خود را داشت. در فروش نیز نمی‌توان استانداردی خاص تجویز کرد، بلکه هر کس باید با توجه به قابلیتهایش سبک منحصر به فرد خود را در پیش گیرد. پس خود را به آغوش ترس بیندازید و با مخاطرات گلاویز شوید، چرا که کسب‌و‌کار بر پایه‌ی ریسک و چارچوب‌شکنی است. از این رو، داستان خود را بگویید و دنبال کنید، وگرنه محکوم به شکست خواهید بود.

  • گام چهارم : ساز ناکوک را کوک کنید

ساز ناکوک موجب می‌شود تا صدای دلنوازی از آن به گوش نرسد. موسیقی حاصل توازن میان احساسات و منطق پیچیده بوده و صدای آن وابسته به کوک بودن ابزار نواختن آن است. سبک‌های خاصی از موسیقی مثل موسیقی چارلی پارکر مظهری از تفکر متوازن هستند. چارلی پارکر، موسیقی را حجاری می‌کند و مخاطب را با خود به دنیایی خیالی و زیبا می‌برد، ضمن آنکه او می‌تواند بین فضاهای معنوی و عمق فضای پیرامون، توازنی بی‌بدیل برقرار کند. او از دل و جان خود می‌نوازد و قلب و ذهن مخاطب را تسخیر می‌کند. فروشندگان شایسته نیز از دل و جان مایه می‌گذارند و قادرند تا قلب و ذهن مشتری را فتح کنند. 
آنها توازنی معقول میان شایستگی‌های درونی و رویدادهای بیرونی ایجاد می‌کنند و می‌توانند میان منطق و احساس پل زده و مخاطب را همراه خود سازند.
به نظر شما علم بازاریابی و فروش با چه پدیده‌های دیگری قابل مقایسه هستند؟ نظر خود را با دیگر همراهان عزیز در میان گذارید.