بسیاری افراد استیو جابز را فردی فوق العاده باهوش می دانند اما او برای دستیابی به اهدافش چند تکنیک ساده را دنبال می کرد که هر کسی می تواند آنها را اجرا کند.
جابز برای آنکه اپل و پیکسار را سر پا نگه دارد با چالش های زیادی روبرو بود و برای آنکه حقیقت خود را بسازد واقعیت را تحریف می کرد و مردم را متقاعد می کرد که باورهای شخصی اش را به عنوان حقیقت بپذیرند؛ در واقع به لطف همین روش بود که جابز توانست شرکتهایش را نجات دهد.
او همچنین برای اطمینان از موفقیت خود خصوصا در زمان دیدار با مدیران قدرتمندترین شرکت دنیا مجموعه ای از تاکتیک ها را به کار می برد که شاید کمتر کسی از آنها اطلاع داشته باشد.

در ادامه فرمول پیشنهادی استیو جابز را با شما در میان می گذاریم که به لطف آن میتوانید به هرآنچه در زندگی یا کار می خواهید دست پیدا کنید.

احساسات را فراموش نکنید؛ نمایش قدرتمند احساسات مردم را تحت تاثیر قرار می دهد
نمایش احساسات بخشی کلیدی از سخنرانی های جابز بود و این باید جزئی از رویکرد شما در موقعیت های مختلف باشد. اگر میخواهید ایده یا یک محصول را به مخاطبان تان عرضه کنید باید دیگران را ترغیب به خرید نمایید.قبل از آنکه اپل در سال ۲۰۰۱ آیتونز را عرضه کند جابز ملاقاتی با ده ها موسیقیدان داشت تا آنها را با برنامه آیتونز همراه نماید. یکی از افرادی که جابز با او ملاقات کرد وینتون مارسالیس درامر مشهور بود.

مارسالیس میگوید جابز برای دو ساعت تمام با او صحبت کرد.مارسالیس از آن دیدار چنین یاد می کند:او بسیار پر انرژی بود. بعد از مدت کوتاهی دیگر به کامپیوتر نگاه نمی کردم و به جابز خیره شدم چون خیلی تحت تاثیر هیجان او قرار گرفتم.

جابز همچنین با روحیه و احساساتی مشابه ایده هایش را با تیم تبلیغاتی اش در میان می گذاشت تا اطمینان حاصل کند که احساساتش در تمامی تبلیغات تولیدی اپل وجود داشته باشد و اینگونه شد که اپل نامش را به عنوان شرکتی فراتر از یک تولید کننده کامپیوتر مطرح کرد.

بی رحمانه صادق باشید تا پیروان بیشتری پیدا کنید
در سال ۱۹۹۷ که استیو جابز برای دومین بار به اپل ملحق شد بلافاصله دست به کار شد تا شرکتی که خود پایه هایش را گذاشته بود و به خاطر تنوع بدون توجیه محصولات و اهداف کوچک به دردسر افتاده بود را دوباره زنده کند.جابز از کارکنان ارشد اپل دعوت کرد تا در سالن اجتماعات شرکت حضور پیدا کنند. او که یک شلوارک و کفش ورزشی به تن داشت روی استیج آمد و از تک تک حاضران خواست که بگویند مشکل کجاست.

بعد از دقایقی زمزمه میان حضار و پاسخ های جسته و گریخته از انبوه حاضران سالن، جابز همهمه ها را قطع کرد و گفت مقصر محصولات هستند! اما مشکل آنها چیست؟ باز سر و صدای موجود در سالن زیاد شد. جابز اینبار با صدایی بلندتر گفت: محصولات اپل بد هستند. هیچ جذابیتی دیگر در آنها وجود ندارد.

مردم ایده های جابز را می پذیرفتند چون او همیشه در حرف هایش صداقت داشت. طبق آنچه شخص جابز بعدها به زندگی نامه نویسش گفت: نسبت به احساسات دیگران بی توجه نیستم اما اگر چیزی بد باشد، رو در رو این مساله را به آنها می گویم. این وظیفه من است که صادق باشم.

من میدانم در مورد چه حرف می زنم و معمولا هم حق با من است. این فرهنگی است که تلاش کردم بسازم. ما به شکلی بی رحمانه با هم صادق هستیم. دیگران آزادند که افکارشان در مورد من را بگوین و من نیز میتوانم همین کار را بکنم. این پیش نیاز حضور در اپل است: باید بیش از اندازه صادق باشید.

اگر سخت کار کنید دیگران به شما احترام می گذارند و احترام نخستین گام برای رسیدن به خواسته هایتان است
استیو جابز یک اخلاق کاری فوق العاده داشت. او به زندگی نامه نویس خود گفته بود در سال ۱۹۹۶ میلادی که به اپل برگشته بود از ۷ صبح تا ۹ شب هر روز کار می کرده چون همزمان مدیریت پیکسار را هم بر عهده داشته است. او بدون خستگی کار میکرد و به سنگ کلیه دچار بود اما مرتبا در سخنرانی ها حضور می یافت و کارکنانش را تشویق می کرد که بهترین محصولات ممکن را بسازند و انگیزه بخش هر دو شرکت تحت مدیریت خود بود و اینگونه شد که مورد احترام همه بود.

با اغواگری و تعریف و تمجید، دیگران را خلع سلاح کنید
فرقی ندارد که شما برای گروهی کار کنید یا آنها برای شما کار کنند، در هر صورت آنها مرتبا به دنبال دریافت تایید برای اقداماتشان هستند؛ به همین خاطر هم خیلی خوب، به محبت دیگران واکنش نشان می دهندو اگر مرتبا آنها را تایید کنید عاقبت آن را از شما طلب میکنند.

جابز هر زمان که میخواست میتوانست از مردم تعریف و تمجید کند و به این کار علاقه خاصی داشت. به همین خاطر افرادی نظیر آملیو و اسکالی (مدیر عامل های سابق اپل) نزد خود اینطور تصور می کردند که چون جابز از آنها تعریف می کند یعنی کارشان را دوست داشته و برای او مورد احترام بوده اند. این در واقع تاثیری بوده که جابز با تعریف و تمجید از افرد تشنه تشویق روی آنها می گذاشته. اما جابز همانطور که به افراد محبوبش می تاخت، میتوانست خود را در نظر افرادی که مورد علاقه اش نبودند جذاب نشان دهد.

ادعا کنید همه ایده ها به شما تعلق دارند و اگر مواضع تان را تغییر دهید با تمام نیرو از ایده های جدید عقب می مانید. یادتان باشد به راحتی میتوان در خاطرات گذشته دست برد
جابز همیشه هم درست نمی گفت اما استاد قانع کردن دیگران بود. چطور اینکار را می کرد؟ قاطع روی موضع خود می ماند و اگر موضع شما بهتر از او بود این مساله را نمی پذیرفت؛ در واقع موضع شما را با خود انطباق می داد و اینگونه توازن شما را بر هم می زد.صرف اینکه حرفی فوق العاده یا وحشتناک می زد به این معنی نبود که فردا هم همان نظر را داشته باشد. اگر ایده جدیدی در اختیارش می گذاشتید معمولا آن را احمقانه می خواند اما کمی بعد اگر آن ایده را دوست می داشت، دقیقا یک هفته بعد، نزد شما می امد و همان ایده را به شما تحویل می داد. انگار زاییده ذهن خودش بوده.

برای مثال زمانی که اپل تصمیم گرفت فروشگاه های خود را باز کند ران جانسون معاونت ارشد فروش این شرکت به جابز پیشنهاد داد که بخشی را تحت عنوان Genius Bar در این فروشگاه ها در نظر بگیرند که در واقع همان بخش پشتیبانی بود. در ابتدا جابز این ایده را جنون آمیز خواند و استدلالش هم این بود که نمیتوان این افراد را نابغه خواند و آها صرفا گیک هستند. اما روز بعد به ران جانسون دستور داد تا نام تجاری Genius Bar را ثبت کند.
منبع:digiato.com