شاید هیچ یک از حوزه های رهبری سازمان به اندازه رویکرد رهبران در تصمیم گیری نتواند نقاط ضعف مدیریت ارشد یک سازمان را عیان کند. برخی از مدیران با علم به این مهم و به منظور اجتناب از تصمیم گیریهای غلط، فرآیند اخذ تصمیم را به تعویق می اندازند. برخی دیگر از مدیران نیز با هدف گرفتن تصمیم های بدون نقص و دستیابی به وفاق روی تصمیمات اخذ شده زمان زیادی را صرف اندیشیدن پیرامون عواقب تصمیمات خود و به رای گذاشتن آن میکنند. بعضی نیز بدون آنکه بخواهند نظرات مشورتی سایرین را جویا شوند به اعمال تصمیمات خود بسنده میکنند. به عنوان یک الگوی رفتاری، این رویکردها همگی ممکن است سازمان را در حالتی از ایستایی و سکون قرار داده و پویایی سازمان را سلب کند.
بیشتر اوقات، ایجاد توازن میان این رفتارهای افراط گونه پیش نیاز موفقیت خواهد بود. گاهی مدیران ناچارند در راستای اهداف سازمان و مصلحت اندیشی، برخی تصمیماتشان را دیکته کنند. و زمانی که تصمیمی اهمیت چندانی نداشته باشد، مدیریت سازمان باید به دنبال راههایی برای دستیابی به اجماع و اتفاق نظر و همچنین راهبری و کوچینگ کارکنان خود باشد تا آنها بتوانند در راستای مصالح سازمان خود تصمیم گیریها مرتبط با حوزه خودشان را گرفته و اجرایی کنند.
آگاهی از چگونه تصمیم گرفتن و کی تصمیم گرفتن و یا اصلا ضرورت تصمیم گیری مستلزم تجربه و خودآگاهی است. قرار دادن تصمیم گیری در چارچوب یک فرآیند میتواند نقاط ضعف در این زمینه را کمرنگ و اثربخشی تصمیم گیریها را ارتقا دهد. یک فرایند خوب به شرط استمرار میتواند موجب تصمیم گیری سریع در سطحی درست شود، بعلاوه این فرایند  میتواند مهارتهای تصمیم گیری در کارکنان را تقویت و موجب دستاوردهای بهینه در سطح سازمان شود.
در اینجا فرآیندی سه مرحله ای مورد بررسی قرار میگیرد:

1.رده بندی تصمیم گیریها
در گام اول تصمیمات را در یکی از سه سطح بسته به تاثیرات تجاری آنها رده بندی میکنیم:
•    تصمیمات کمتر مهم. این تصمیم در نوع خود تاثیر قابل ملاحظه ای روی کلیت کار و کسب ندارد. از این قبیل تصمیم گیریها میتوان بعنوان فرصتی برای هدایت کارکنان در راستای اخذ تصمیمات سنجیده و درست بهره برد. در صورتی که تصمیم روی بیش از یک واحد سازمانی تاثیرگذار باشد باید اختیار تصمیم گیری در حوزه تخصص کارکنان تفویض شود و نباید به راس سازمان محول شد.  این اقدام موجب میشود تا زمان مدیریت، متمرکز بر تصمیم گیریهای دشوارتر و با اهمیت بالاتر شود.
•    تصمیمات آسان اما مهم. نتیجه این قبیل تصمیمات بر کلیت کار و کسب اثرگذار خواهد بود. تیم اجرایی خود را در اخذ تصمیمات سهیم کنید. دانش آنها میتواند منتهی به اجماع نظر روی یک گزینه و یا اطلاعات تازه در مورد موضوع شود.
•    تصمیمات سخت و مهم. گزینه ها پیچیده هستند و تصمیمی که گرفته خواهد شد موجب ایجاد تحول در نتایج و عملیات تجاری خواهد شد. با تیم اجرایی و مشاوران برون سازمانی مشورت کرده اما نهایتا تصمیم گیرنده خود شما خواهید بود. 

2. تعامل و انتقال تصمیمات
مرحله دوم به شما کمک میکند حتی زمانی که اجماع نظر وجود ندارد به ایجاد تعهد به تصمیم گرفته شده کمک کنید . همچنین این مرحله به سازمان کمک میکند تا از تصمیمات خود یاد بگیرید. 
زمانی که تصمیم گیری میکنید، فورا آن را به سایر کسانی که ممکن است متاثر از این تصمیم شوند انتقال دهید. عدم انتقال تصمیمات به افراد مربوطه میتواند موجب کندشدن فرایندهای سازمانی و اتلاف وقت و هزینه شود. بعلاوه ممکن است پیام اصلی نیز دستخوش تغییر و انحراف شود.

3. تحلیل
این بخش از فرآیند نیازمند نگاه موشکافانه و حلاجی فرآیند تصمیم گیری بوده و امکان شناسایی تصمیمات نامناسب و انجام اصلاحات لازم در آن را فراهم می آورد. بعلاوه در این زمینه میتوان از تکنیک کالبدشکافی پیش از مرگ بهره برد. ایده کالبدشکافی پیش از شکست، می‌کوشد کمک کند که قبل از انتخاب نهایی و تصمیم گیری، تصویری شفاف‌تر از آینده‌ی یک انتخاب یا یک پروژه بسازیم.
تکنیک کالبدشکافی باید به سوالاتی از این قبیل پاسخ دهد: چه عواملی را باید در تصمیم گیری خود لحاظ کنیم؟ چگونه میتوانیم تصمیمات خود را به شکل اثربخش تری اجرایی کنیم؟ 
این گونه واکاویها به شکلی مستمر موجب تقویت فرایند شده و تکیه گاهی برای تصمیمات آتی خواهند بود. 
در مجموع ایجاد توازن میان دستیابی به اجماع نظر و یا تصمیم گیری شخصی و متکی بر خود مستلزم تمرین و مهارت افزایی است. هم چنین باید در اخذ تصمیمات سه عامل سرعت، دقت و کیفیت را نیز مدنظر قرار داد. لذا بهترین گزینه بهره گیری از یک فرآیند تصمیم گیری است که موجب شود فرآیندهای سازمانی در حداکثر سرعت ممکن در جریان باشند، و بتواند موجب ارتقای شما و تیم تان شده و حمایت اعضا از تصمیمات نهایی را فراهم کند.
منبع:dargi.ir