«نه پول را خیلی عزیز بدانید و نه بی ارزش. پول خدمتکار خوبی است، ولی رئیس بسیار بدی است»- الکساندر دوماس فیلس
روبرت اربن، میلیونر سرشناس، می‌گوید: «هر صبح که از خواب برمی‌خیزم، فهرست ثروتمندان فوربس را بررسی می‌کنم و اگر نام خود را در میان ثروتمندان آمریکا نبینم، با انگیزه بیشتری سر کار می‌روم و بیش از پیش تلاش می‌کنم».  در واقع، علاقه به پولدار شدن در بسیاری از ما وجود دارد، و همین شیفتگی موجب می‌شود تا باورهای اشتباهی در خصوص ثروت آفرینی داشته باشیم. 
در طول تاریخ نیز، برخی از فلاسفه، گوشه نشینان و حتی هنرمندان و اهل ادب، در نکوهش پول و ثروت سخنان بسیار گفته‌  و بر باورهای اشتباه ما پیرامون کسب ثروت دامن زده‌اند. شاید جمله مارک تواین را شنیده باشید که می‌گوید: «من با پولدارها مشکل دارم. خدا نکند به مقامی برسم آن وقت است که اوضاع برای آنها بیخ پیدا می‌کند.» در مقابل برخی هم دیدگاهی متفاوت نسبت به ثروت داشته‌اند، بطور مثال جرج برنارد شاو بی‌پولی را ریشه حضور شیاطین و فساد می‌داند. صرف‌نظر از دیدگاه‌های متضاد صاحبان اندیشه، باز به جمله‌ای بر می‌گردیم که در ابتدای یادداشت آمد. دیل کارنگی نیز مردم را بر سه دسته می‌داند: نوکران پول، هم‌نشینان پول، و اربابان پول و به طور حتم کسانی برنده‌اند که پول را به خدمت خود و خلق در آوردند، نه آنکه برده آن باشند. 
هرچند پول و ثروت در بسیاری اوقات، در معادله موفقیت بسیاری از افراد جایگاهی ندارد، اما چرا تعداد به نسبت کمی از مردم به ثروت مطلوبشان دست می‌یابند؟
از نظر راجر جیمز همیلتون، مولف کتاب «برنامه کلان میلیونرها: مسیر ویژه دستیابی به موفقیت مالی»، علت این امر آن است که بیشتر ما آموزش‌های نادرستی در خصوص ثروت دریافت داشته‌ایم و یا آموخته‌‌هایمان تاریخ گذشته، ‌شده‌اند. به طور کلی آموزشهای رسمی و آموزشهایی که در مدرسه می‌گیریم شاید به ما توانایی تأمین صحیح هزینه‌های زندگی‌مان را یاد بدهند، اما زمانی ثروت روی خوش به ما نشان خواهد داد که خود به دنبال یادگیری و اصلاح باورهای غلطمان برویم. 
راجرهمیلتون در کتاب خود، 5 افسانه‌ی دروغ پیرامون ثروت را به همراه باورهای درست متناظر با آنها فهرست می‌کند. 5 گانه همیلتون به شرح زیر است:
دروغ‌های افسانه‌ای در کسب ثروت
1. افسانه‌ای به نام سرچشمه‌های متعدد درآمدزایی
افسانه‌: هر چه سرچشمه‌های درآمدزایی خودرا بیشتر کنید، ثروتمند‌تر خواهید بود. 
حقیقت: ایجاد جریانهای مختلف درآمدزایی درست مانند زمانی است که سعی می‌کنیم چندین توپ را به شکل همزمان شوت کنیم و احتمالاً هیچ کدام هم گل نمی‌شود. ودر مقابل زمان و تمرکز خود را نیز از دست خواهیم داد. 
حتماً ضرب المثل پول، پول می‌آورد به گوشتان آشنا است. اما پول، پول ماندگار نمی‌آورد. بلکه این افراد هستند که تولید درآمد می‌کنند. بنابراین قبل از سرمایه گذاری روی دارایی‌ها، روی افراد درست سرمایه گذاری درست کنیم وگرنه خود می‌مانیم و چندین توپ بی سرانجام.
لذا بیشتر روی دارایی‌های نامشهود سرمایه گذاری  کنیم، نه افزایش داراییهای مشهود خود .

2. افسانه‌ای به نام درآمد منفعل
افسانه: می‌توان با زیر قرض رفتن و دریافت وام به منظور خرید سرمایه‌هایی که ایجاد درآمد منفعل می‌کنند، یک عمر از کارکردن بی‌نیاز شد. 
حقیقت: استقراض یک چاه برایتان می‌کند نه رودخانه. این یک ضرب‌المثل  شرقی است. متاسفانه یکی از تعاریف غلط برای کارآفرینی این است که از دل کوشش‌های دیگران و تلاشهای پیشین خود کسب درآمد کنیم. این همان ایجاد جریان درآمدی منفعل است. فرض کنیم که یک شرکت تاسیس و کارکنان مورد نظر را به استخدام درآورده‌ایم و بعد یک نفر را جذب می‌کنیم تا اداره‌ی کارکنان استخدام شده را عهده‌دارشود به گونه‌ای که شرکت بدون حضور ما اداره شود. این نوعی درآمدزایی منفعل است. که در جای خود پسندیده اما باورهای غلطی پیرامون آن وجود دارد. 
درواقع کلیه درآمدها باید مدیریت شوند، این هم‌چنین به معنای دانستن چگونگی مدیریت یک تیم و متخصصانی است که می‌توانند به ما در مدیریت دارایی‌هایمان کمک کنند. هرچند که ایجاد دارایی‌هایی که تولید جریان نقدینگی مثبت می‌کنند از اهمیت بالایی برخوردار است، اما اگر منابع خود را صرف خرید املاک یا دیگر سرمایه‌های این چنینی کنیم با مخاطرات جدی مواجه خواهیم شد. به طور مثال چنانچه ارزش این دارایی‌ها به ناگهان سقوط کند ( کما اینکه در کشور خود ما نیز این مسأله را به تازگی تجربه کردیم) آن‌گاه نقدینگی نیز منفی خواهد شد و ارزش دارایی‌هایمان افت چشم‌گیری می‌کند، لذا احتمال ثروتمندشدنمان کاهش می‌یابد. 
دارایی‌ها – خواه در قالب اموال یا کسب و کار-  باید مدیریت شوند. می‌دانیم که مدیریت  فرآیندی پویا است.
درآمد منفعل را فراموش کنیم، و در عوض به  کسب درآمدهای تلفیقی (ترکیبی از درآمد فعال و درآمد منفعل) فکر کنیم. حالتی که دارایی‌هایمان به شکلی فعال و پویا توسط شخص خودمان و تیم تحت هدایت‌مان مدیریت می‌شود.


3.افسانه‌ای به نام استراتژی خروج
افسانه: ثروت در اثر فروش مایملک به وجود می‌آید. بنابراین برنامه یک استراتژی خروج را ترتیب دهید . به این صورت که امروز سخت کار کنید تا فردا با تبدیل آن به پول نقد، کاشته‌های خود را برداشت کنید. 
حقیقت: به کاری که به آن عشق می‌ورزید بپردازید، اینگونه خروج برای‌تان معنا نخواهد داشت. بلکه هرروز بر تلاشتان می‌افزایید. 
بسیاری از مردم چشم به روزی دارند که با فروش ماحصل کار امروز خود، فردایی روشن داشته باشند. آنها از کارکردن‌شان لذت نمی‌برند. 
به جای آنکه روی چگونگی خروج خود از بازی تمرکز کنیم. یک استراتژی موفقیت برای ماندن در گردونه بازی تدوین کنیم. اینگونه نه تنها ثروت‌آفرینی می‌کنیم، بلکه با احساس رضایت ثروت خود را به شکلی مناسب خرج خواهیم کرد.


4. افسانه‌ای به نام رئیس خود بودن
افسانه: اینکه خود رئیس خودمان باشیم، راه میانبری به سوی موفقیت مالی خواهد بود. چرا که اینگونه خود انتخاب می‌کنیم که چه بکنیم و چه نکنیم. 
حقیقت: این مهم است که رئیس یا روسای ما چه کسانی خواهند بود (قرار است عهده دار مسئولیت چه کسانی باشیم).
در فرهنگ فارسی ما واژه‌ای به‌نام ارباب رجوع داریم که به معنای اعتبار و احترام به کسی است که به ما رجوع می‌کند و این نشان از اهمیت مشتری در فرهنگ ایرانی دارد. لذا حتی اگر صاحب یک کسب و کار باشیم، باز مسئولیت فرد یا افرادی اعم از مشتریان، ذینفعان، کارکنان، ... به عهده ما خواهد بود. به جای انکه خود را رئیس بدانیم، مشخص کنیم که می‌خواهیم مسئولیت چه کسانی را بر عهده گیریم. چون مسئولیت پذیری یکی از روشهای اساسی برای تحقق اهداف است. برای موفق بودن، خود-خدمت نباشیم بلکه خادم باشیم. بررسی کارنامه ثروتمندان خودساخته نشان می‌دهد که آنچه باعث موفقيت ايشان در  نیل به اين مهم گرديده است در درجه نخست اعتقاد كامل به نقش و جايگاه مشتري و ارباب رجوع (اعم از مشتریان درون‌سازمانی و برون‌سازمانی)  در بقاء و تداوم كاري سازمان تحت مدیریت خود است.


5. افسانه‌ای به نام ریسک بالا، پاداش بالا 
افسانه: کارافرینان موفق جان خود را کف دست می‌گیرند و بر سر هر چیز قمار می‌کنند. 
حقیقت: گام‌های سنجیده و آزموده، استقامت لازم برای طی مسیر پرفراز و نشیب و طولانی موفقیت را فراهم می‌کنند. هرچند ریسک پذیری جزء جدایی ناپذیر زندگی بشر است. اما می‌دانیم که شکست دو نتیجه‌ی اساسی دارد: می‌تواند غرق‌مان کند یا بر شتابمان بیفزاید و به مسیر درست  هدایت‌مان کند. زمانی که بیش از حد خطر می‌کنیم، شکست می‌تواند ما را فرسنگ‌ها از مسیر درست منحرف سازد. بنابراین تلاشمان بر به حداقل رساندن ریسک‌های موجود باشد، تا در وقت شکست توانایی لازم برای یادگیری از اشتباهات و پیشروی مجدد را داشته باشیم. 
به نظرتان دیدگاههای راجرجیمزهمیلتون در کتاب خود تا چه اندازه قابل استناد  هستند؟
فهرست ثروتمندترین‌ها را مشاهده کنید و زندگی نامه برخی از انها را به دلخواه مطالعه نمایید. و سپس به سوالات زیر پاسخ دهید:
•    آیا آنها می‌کوشند تا سرچشمه‌های درآمدزایی خود را افزایش دهند یا تلاش می‌کنند تا با ایجاد و پرورش تیم‌های چندگانه این سرچشمه‌ها را ایجاد کنند؟
•    آیا آنها به دنبال یک استراتژی خروج می‌گردند یا یک استراتژی موفقیت بلند مدت را در پیش گرفته‌اند؟
•    آیا آنها تنها مسئولیت خود را دارند و یا خود را عهده‌دار مسئولیت تعداد دیگری نیز می‌دانند؟
•    آیا آنها همواره در حال ریسک هستند یا هوشمندانه ریسک می‌کنند تا اینگونه بتوانند نتایج را بهبود دهند؟
پاسخ با شماست.